fiogf49gjkf0d
در يك زندان در بخشي از خاك فرانسه، كه در اشغال ارتش آلمان است، عدهاي فرانسوي در كنار هم جمع شدهاند. روزي يكي از زندانبانها به آنها ميگويد كه به سه نفر اعدامي نياز است و آنها بايد از ميان خود سه تن را برگزينند. ده فرانسوي قرعه ميكشند و در اين ميان قرعه به نام "شاول" وكيل ثروتمند دادگستري ـ ميافتد. او حاضر ميشود تمام دارايياش را در ازاي جانش بدهد. "ژانويه" زنداني ديگر، ميپذيرد به جاي او اعدام شود در صورتي كه وكيل طبق اسنادي تمام دارايي خويش را به خواهر و مادر وي بسپارد. پس از چهار سال وكيل آزاد ميشود، در حالي كه هيچ ثروتي ندارد. او پس از مدتي به خانهي سابق خود ميرود و خواهر و مادر ژانويه را در آنجا ميبيند. او خود را همسلولي ژانويه معرفي ميكند و متوجهي كينهي خواهر نسبت به خود ميشود، بنابراين خود را معرفي نميكند و به عنوان خدمتكار در آنجا ميماند. روزي يكي ديگر از زندانيان با نام "كاروس"، كه همدست نازيها بوده، به آنجا ميرود و خود را شاول معرفي ميكند. او خود را نادم نشان ميدهد و وانمود ميكند دلبستهي خواهر ژانويه است. شاول ماهيت او را افشا ميكند ولي قبل از تهيهي اسناد براي بازگرداندن مالكيت خانه به خويش با گلولهي كاروس ميميرد.