fiogf49gjkf0d
"آمده فلوريسوار" سوداگر ابزار مذهبي در يكي از شهرهاي كوچك، در صدد برآمده است پاپ را آزاد كند، زيرا معتقد است كه فراماسونها پاپ را به گروگان گرفتهاند و يك پاپ دروغين را به جاي وي گذاشتهاند. در نتيجه فلوريسوار قرباني اعتمادي ميشود كه دارو و دستهي "ميل پات" در دل گروهي از كاتوليكهاي ثروتمند و ساده دل به وجود آورده است. اين مرد قرباني نقشههاي پليد و زيانبار و غير اخلاقي يكي از سيادان بزرگ با نام "پروتوس" ميشود كه بر حسب اتفاق، يكي از همكلاسهاي پيشين "لافكاديو" بوده است. البته لافكاديو تا زمان سوار شدن بر قطار رم ـ برنديزي از اين توطئه بيخبر بوده است. فلوريسوار نيز با همان قطار سفر ميكند، اما بر حسب اتفاق در ايتاليا به چنگ اعضاي دارودستهي پروتوس ميافتد كه در هيات
كشيشان مدعي بودند ميخواهند پاپ را از زندان برهانند. سرانجام فلوريسوار و لافكاديو در يك كوپه سوار ميشوند و در اينجا كافكاديو بيدليل در صدد برميآيد فلوريسوار را بكشد و از پنجرهي قطار بيرون بيندازد.