fiogf49gjkf0d
درونمايهي اصلي فيلم "رانندهی تاكسي" به فيلمنامهي "پل شريدر"، تنهاي خود خواسته است استعارهي اين تنهايي همان تاكسي است: تابوتي فلزي كه چهار چرخ دارد و نماد تمام عيار انزواي شهري است. ماجراي فيلم مربوط است به تابستاني داغ و خفقانآور در زندگي "تراويس بيكل" (رابرت دنیرو) كه آدمي منزوي و سرباز سابق نيروي دريايي است و اندكي پس از پايان جنگ ويتنام به نيويورك آمده است. تراويس، رانندگي تاكسي پيشه ميكند و چون شبها خوابش نميبرد در شهري كه برايش همچون جهنم است،گشت ميزند و به ترتيب به دو زن دلبستگي پيدا ميكند: نخست "بتسي" كه در ستاد مبارزات انتخاباتي يكي از نامزدهاي رياستجمهوري، مشغول به كار و ديگري "آيريس" كه روسپي دوازدهسالهاي است. بتسي، بانويي است كه تراويس ميخواهد به روسپي تبديلش كند، اما آيريس، روسپياي است كه تراويس ميخواهد نجاتش بدهد. اين فيلم در ضربههاي روحي پس از جنگ ويتنام ريشه دارد. رابطهي جنگ جهاني دوم و سينماي سياه كلاسيك همانند رابطهي جنگ ويتنام است و داستان تراويس بيكل. نوشتار حاضر به همراه تصاويري سياه و سفيد از نماهاي مختلف فيلم رانندهی تاكسي، با كارگرداني "مارتين اسكورسيزي"، به نقد اين فيلم اختصاص يافته است.