fiogf49gjkf0d
فيلم ميكس در زمرهي معدود آثار سينمايي پسامدرنيستي در ايران است. همانطور كه رمان پسامدرن در كشور ما هنوز مرحلهي تجربهآزمايي را از سر ميگذراند، فيلمهاي پسامدرن نيز بيشتر در حال نضج گرفتن هستند تا شكوفايي. اولين مفهومي كه دربارهي فيلم "ميكس" به كارگرداني "داريوش مهرجويي" بايد اشاره كرد، "بينا متنيت" است. بينا متنيت به طور كلي يعني اين كه هيچ گفتار يا نوشتاري به تنهايي معنا نميسازد بلكه معناي آن با ارجاع به ساير گفتهها و نوشتارها پديد ميآيد. بنامتنيت به نويسنده امكان ميدهد تا گذشته را در پرتوي نو تكرار كند. همچنين وقتي متني را به صورت بينامتني بازخواني ميكنيم، تغيير سير رويدادها در متن جديد، كيفيتي خلاف انتظار به متن ميافزايد و معناي آن را تاملبرانگيزتر ميسازد. فيلم ميكس مشحون از بينامتنيت است و مدام تماشگر را به فيلمهاي ديگر (سه فيلم هامون، پري و بانو كه همگي از ساختهي داريوش مهرجويي هستند) ارجاع ميدهد و در واقع با اين كار همچيزي در زمينهي موضوع خود را (دشواريهاي فيلمسازي در فرهنگ ايراني) به تماشاگر ميگويد و هم اينكه داستان سه فيلم قبلي را در پرتويي جديد به ما عرضه ميكند. اين بينامتنيت به شكلهاي متنوعي صورت ميگيرد: گاه صحنههايي از فيلمهاي پرين هامون و بانو در ميكس، ادغام (يا ميكس) ميشوند، گاه موسيقي متن اين فيلمها روي صحنههايي از فيلم ميكس شنيده ميشود و گاه ديالوگهايي از سه فيلم قبلي، همزمان با نمايش صحنههايي از ميكس شنيده ميشوند. نوشتار حاضر كوششي است براي بررسي فيلم ميكس در پرتوي نظريههاي رمان پسامدرن و سعي نگارنده بر آن بوده تا نشان دهد چرا ساختار اين فيلم و تكنيكهاي به كار رفته در آن، بسيار همانند ساختار و صناعاتي است كه در رمانهاي پسامدرنيستي دههي 1960 به بعد رواج يافته است. فرضيهي نگارنده بر آن است كه فيلم و رمان دو ژانر قياسپذير هستند و ميتوان نظريههايي را كه در نقد ادبي جديد دربارهي رمان معاصر بازگو شده، در بررسي نقادانهي فيلمهاي سينمايي معاصر نيز به كار برد. دلايل اين قياسپذيري، نيز مفاهيم مشتركي كه به منظور كاوش معنا و چگونگي برساخته شدن معنا در رمان و فيلم ميتوان استفاده كرد، به تفصيل در فصلهاي مختلف اين نوشتار توضيح داده شده است.