اثر حاضر در قالب نمايشنامه و بر اساس رماني با همين نام از ماكسيم گوركي به زندگي زني ميانسال با نام "پلاگياولاسووا" اختصاص يافته است. اين زن كه زندگي را در فقر گذرانده، پس از مرگ شوهر با تنها پسرش يعني "پاول" زندگي ميكند. پاول كارگري است جوان، باهوش و علاقهمند به كتاب كه بعدها به انقلابيون ميپيوندد، زيرا معتقد است كه يگانه راه مبارزه با جهل و ظلم همين است. بعد از مرگ پدر، پاول ميتواند هر كتاب ممنوعي را به خانه برده و بخواند، نيز دوستانش را كه همگي معتقد به اهداف انقلاب هستند به خانه دعوت كند. پلاگيا روز به روز با افكار پاول و دوستانش بيشتر آشنا ميشود. زماني كه پاول غيابا محكوم به تبعيد ميشود، مادرش در فعاليت مخفي جاي او را ميگيرد. تا جايي كه در اين راه جان ميبازد.