در مجموعهي حاضر، صد لطيفه و حكايت از "بهلول" ـ از مجانين عاقل ـ با عناويني از اين قبيل به چاپ رسيده است: "جواب استخاره"، "مرض ماليخوليا"، "قيمت هارون الرشيد"، "پوستين بهلول"، "عروسي همسايه" و "ضرر بيسوادي". در يكي از حكايات ميخوانيم: "روزي بهلول كفش نو پوشيده بود. داخل مسجدي شد تا نماز بگذارد. در آن محل مردي را ديد كه به كفشهاي او نگاه ميكند. فهميد كه طمع به كفش او دارد. ناچار با كفش به نماز ايستاد. آن دزد گفت: با كفش نماز نباشد. بهلول گفت: اگر نماز نباشد، كفش باشد".