در اين كتاب، نگارنده چگونگي پيدايش پستمدرنيسم، وضعيت پستمدرنيسم و مهمترين نظريهپردازان پستمدرنيسم و همچنين ويژگيهاي ادبيات پستمدرن را تحليل و بررسي نموده است. نويسنده معتقد است: "پستمدرنيسم خود تكوين و حركت و حركت رو به جلوي تاريخي را نفي ميكند از اينرو آنچه به عنوان پستمدرنيسم مطرح است يك حركت فرهنگي منسجم و جدا از مدرنيسم نيست. اين موضوع را نخستينبار ليوتار در تعريف پستمدرنيسم مطرح كرد. او با اطمينان ميگويد كه پستمدرن بيشك بخشي از وضعيت مدرن است يك اثر تنها زماني ميتواند مدرن باشد كه نخست پستمدرن باشد. بنابراين پست مدرنيسم، اگر درست فهيمده شود، مدرنيسم در پايان آن نيست بلكه در نوزادي مدرنيسم قراردارد و اين وضعيت هميشگي است".