نويسنده در اين اثر در صدد پديدارشناسي مشغوليتها و سرخوردگيهايي است كه در آن، چرخش از دغدغههاي شخصي به كنش همگاني و به عكس، تبيين شده است. وي در اين كتاب، اين پرسش را مطرح ميسازد كه آيا اعضاي جامعهي مدرن در معرض اين چرخه نيستند كه در يك برههي تاريخي كاملا دل در گروه منافع همگاني داشته باشند، اما در برههاي ديگر فقط سر در پي منافع شخصي بگذارند، در مقطعي بر مساواتطلبي و مشاركت سياسي تمركز كنند و در مقطعي ديگر بر رفاه مادي خويش و خانوادهي خويش؟ نويسنده معتقد است كه رويدادهاي بيروني را معمولا ميتوان تا حد زيادي مسبب تغييرات رفتار جمعي در راستاي بعد همگاني ـ شخصي دانست. وي ميگويد: وقتي خيل عظيمي از شهروندان برانگيخته ميشوند و در فلان اقدام دستهجمعي شركت ميجويند، سرراستترين انگيزه را غالبا يا ميتوان در تجاوز بيگانگان جست يا در تشديد ظلم و جور يا، به قراري كه توكويل عصرانه ميگفت، در شروع اصلاحات. به همين قياس وقتي شهروندان سراپا در امور شخصي غرق ميشوند، منشا چنين رفتاري را معمولا ميتوان يا در فرصتهاي استثنايي براي پيشرفت اقتصادي جست كه طي آن دوره پديد آمده است يا برعكس، در تشديد گرفتاريهاي اقتصادي كه فكر و ذكر افراد همين ميشود كه شغلي دست و پا كنند و دودستي به آن بچسبند و خرج و دخل كنند. ساير عوامل برونزا عبارتاند از ميزان فشارها و سركوبهاي بيروني و تغييراتشان: مشاركت در اعتراض جمعي وقتي براي عمل مشاركت فقط وقت آدم تلف ميشود خيلي سهلتر است تا وقتي از اين راه بايد پيه سربدار شدن را به تن ماليد. چنين عوامل و نيروهاي موثر برونزايي كه مردم را به سوي اين يا آن نوع رفتار ميكشاند مسلما بايد جزئي از هرگونه تبيين تاريخي تمامعياري براي تغييرات رفتار جمعي باشد. بر اين اساس، نويسنده انواع سرخوردگيها، كنش جمعي و اثر واخوردگي، نااميديها از مشاركت در زندگاني همگاني و شخصيزدگي را عامل اصلي تغيير روحيهي مردم در چرخش از منافع همگاني به سوي منافع شخصي ميداند.