اين كتابچه حاوي خاطراتي است از جنگ تحميلي. در يكي از اين خاطرات، راوي از شركت در امتحانات مجتمعهاي آموزشي رزمندگان ياد ميكند. در اين خاطره، سعيد ـ دوست راوي ـ كه درس نخوانده، قادر به پاسخگويي به سئوالات امتحان نيست. در همين هنگام خمپارهاي در چندمتري رزمندگان به زمين اصابت ميكند و تركش كوچكي از آن روي برگهي سعيد افتاده و آن را ميسوزاند. سعيد پس از اين حادثه رو به مسئول امتحان كرده و ميگويد: "برگهي من زخمي شده بايد تا فردا بهش مرخصي بدي".