در اين كتاب كه در قالب فيلمنامه به نگارش درآمده، تصريح گرديده است: "سانست بلوار، داستان فيلمنامهنويسي است كه سعي كرد ماشيناش را حفظ كند، اما جانش را داد. غروب يك ستاره يكي از تمهاي اصلي سانست بلوار است، اما نيازي به آشكار شدن تا حدي كه ايدههاي ديگر فيلم را به حاشيه براند ندارد. نكتهي ديگر آن كه غروب، تنها به يك ستاره محدود نميشود. به بيان ديگر، سانست بلوار دربارهي افول است؛ افول و زوال تدريجي محبوبيت در گذر زمان و هرز رفتن استعدادهايي كه در اثر هرچيز، از تن ندادن مطلق در برابر خواست قدرتمداران هاليوود تا كوشش براي دستيابي به موفقيت به هر قيمت جايگاه خود را از دست ميدهند. به همين دليل است كه سانست بلوار، نخستين و شايد تلخترين ادعانامهي سينماي آمريكا عليه خويش است و هنوز بزرگاني چون اريش فن شتروهايم و باستركيتن، كساني كه دو دهه پيش از ساخته شدن فيلم بيلي وايلدر، همهچيز داشتند و تنها كار مهمشان در سال 1950 بازي در سانست بلوار بود، نشان ميدهد كه غروب در اين بلوار، چهطور اتفاق ميافتد. پس فيلم زير چتر مكاني كه انگار به اندازهي دنيا گسترده است، بيآنكه شخص خاصي را مدنظر داشته باشد، دربارهي همه هست؛ به ويژه دربارهي جايي كه در آن ساخته شده است".