در كتاب حاضر به موضوع "اعتياد به نفت" به منزلهي پديدهاي نو در قرن حاضر پرداخته شده و عوامل به وجود آورندهي آن بررسي گرديده است. كتاب با تشريح نقش مهم و حياتي نفت در اقتصاد جهاني آغاز ميشود و بر اين نكته تاكيد ميشود كه عليرغم مشكلات زيستمحيطياي كه مصرف نفت دارد اين ماده همچنان بهترين و مفيدترين منبع انرژي به شمار ميآيد. نيز ميزان نياز و وابستگي فزايندهي آمريكا به واردات نفت از خارج به بحث گذاشته شده و نشان داده ميشود كه علت اصلي نياز روزافزون ايالات متحده به اين مادهي انرژيزا وجود وسايط نقليه و اتومبيلهاي شخصي براي تردد و حمل و نقل است. در فصل دوم، ريشههاي اعتياد آمريكا به نفت در تصميمات سياستمداران و ارباب صنعت و تجارت در نيمهي اول قرن بيستم بررسي ميشود؛ يعني هنگامي كه آمريكا راه استفاده از اتومبيل را انتخاب نمود و يا به تعبير ديگر جامعهي آمريكا "موتوريزه" شد. در فصول سوم و چهارم روابط پردردسر آمريكا و خاورميانه و به خصوص با عربستان سعودي ارزيابي گرديده و خاطرنشان ميگردد منطقهاي كه اساسا بايد حلال مشكل روزافزون انرژي آمريكا باشد، چگونه اكنون به صورت خطر بالقوهاي براي اين كشور درآمده است. در فصل پنجم بيشترين توجه روي سه فرد و يا شخصيت متمركز ميشود كه 10 سال بعد، حوادث و تحولات را به نحوي هدايت كردند كه منجر به دومين جنگ آمريكا با عراق شد. اين سه تن "جرج دبليو بوش"، "ريچارد چني" و "كانداليزا رايس" هستند. در اين فصل همچنين نشان داده ميشود چگونه اين افراد به "محور سهگانهي نفت" در حكومت آمريكا موسوم گرديدند، افرادي كه ارتباط نزديك و تنگاتنگي با صاحبان شركتهاي نفتي و انرژي و اشتراك در اهداف اقتصادي و تجاري آنها دارند؛ اهدافي كه امروز نقش برجسته و مهمي دارد و همين افراد به خاطر آن به خود ميبالند. در فصول ششم، هفتم، و هشتم به طور عمده به سياست سنتي آمريكا مبتني بر متنوع ساختن منابع نفتي و كاهش اتكاي اين كشور به نفت خليج فارس پرداخته ميشود و هدف اين سياست كه جايگزيني نفت خليج فارس با نفت حاصل از منابع داخلي و همسايگان آمريكا در نيمكرهي غربي ـ كانادا، ونزوئلا، و مكزيك ـ منطقهي درياي خزر و شوروي سابق است تشريح ميگردد. اما در همين فصل استدلال ميشود كه چگونه اين سياستها با موفقيت اندك همراه بوده و آمريكا مجبور شده است بار ديگر به منابع نفت خليج فارس آن هم به صورت فزايندهاي روي آورد. در فصل نهم مجددا به "موتوريزه شدن" جامعهي آمريكا اشاره شده، نفوذ و تاثير اين پديده در كليهي شئون زندگي جامعهي آن كشور ارزيابي ميگردد. فصل دهم به توصيف و تشريح ظهور قدرتمندانهي واردكنندهي بزرگ نفتي يعني چين نيز بيعلاقگي كشورهاي توليدكنندهي عمدهي نفت در خليج فارس به استفاده از سرمايههاي خارجي در بخش انرژي اختصاص دارد. در اين فصل به اين سوال كه "چه كاري بايد صورت گيرد؟" پاسخ داده ميشود و آن، تهاجم تمامعيار و اشغال عراق با هدف ايجاد يك كشور تحت الحمايهي دوست و مطيع در اين منطقهي متلاطم است. آنچه براي ايالات متحده، عربستان سعودي و آيندهي دنياي نفت مطرح و مهم است نتيجهگيري و فرضيهاي است كه در فصل پاياني عرضه ميگردد.