رمان حاضر، داستان نابودي تمدني پير و فاسد و تماميتخواه و برآمدن مدنيتي جوان و آرمانخواه از دل آن است. بدينترتيب كه سالها پيش در جزيرهاي موسوم به "كرت" پادشاهي زندگي ميكرده كه تمام يونان قديم مستعمرهي او بوده است. اين پادشاه در زير زمين قصرش، هيولايي داشته و به پادشاه يونان دستور ميداده كه سالي 14 جوان اعم از 7 دختر و 7 پسر را به بارگاه او بفرستد تا به وسيلهي هيولا خورده شوند. تا اين كه يك بار نوبت به پسر پادشاه يونان ميرسد. او با ورود به قصر پادشاه كرت، هيولا را كشته و پادشاه را از پا درآورده و سرانجام به يونان بازميگردد.