نويسنده در اين اثر بر آن است تا ايراني بودن زبان آذري يا همان زبان آذربايجانيان باستان را نشان دهد. وي با ذكر نمونههايي از متنهاي بازمانده از اين زبان، همخانوادگي آن را با ديگر زبانهاي ايراني همچون كردي، مازندراني، تاتي، تالشي و گيلكي بررسي ميكند. در بخش ديگر كتاب، چگونگي ورود زبان تركي از ديدگاه تاريخي بررسي شده است. نويسنده تصريح ميكند: "... آذري يكي از نيمزبانهاي بزرگ و ريشهداري همچون كردي و مازندراني و تالشي و گيلاني و مانند اينها بوده و در سراسر آذربايجان سخن گفته ميشده، و آن جز شاخهاي از زبان ايران نبوده، و آنچه ما ميدانيم اين نيمزبانها در باستانزمانها در ايران پيدا شده و هميشه در پشت سر زبان همگاني جايگاهي داشته است... تركي در زمان سلجوقيان به آذربايجان درآمده و در هفتصد سال يا بيشتر كمكم بر آنجا چيره شده و زبان بومي را از ميان برده كه جز در گوشهها و كنارها نشاني از آن بازنمانده... پراكندگي زبان تركي در ايران در زمان صفويان به بالاترين پايگاه خود رسيد و چون ايشان سپري شدند، پيشرفت تركي نيز بازايستاد و سپس به پسرفت نهاد. به ويژه پس از آغاز مشروطه و پيدايش شور كشورخواهي در ايران و بنياد يافتن روزنامهها و دبستانها كه همهي اينها تركي را بازپس ميبرد و از ميدان آن ميكاهد".