نگارنده در كتاب حاضر با نگاهي به تاريخچهي انرژي هستهاي ايران و جهان و كاربريهاي صلحآميز و غير صلحآميز آن، ابعاد مختلف دستيابي كشور به دانش هستهاي را ارزيابي كرده است. وي ضمن بررسي روند پروندهي هستهاي كشور از زمان آغاز حساسيتها تا زمان حاضر، با رويكرد تحليلي نقش بازيگران مختلف درگير پرونده را تبيين نموده و در نهايت بر استفاده از الگوهاي ايراني به منزلهي يگانهراه برونرفت از بحران پديد آمده تاكيد ميكند. نگارنده در پايان خاطرنشان ميسازد: "در بهرهمندي از شرايط جديد، طرف ايراني بايد چند نكته را مد نظر قرار دهد؛ اول اينكه بپذيرد گذر از تنگنظريهاي غرب براي دستيابي ايران به دانش هستهاي كار دشواري است. دوم اينكه بپذيرد چالش در سياست خارجي يك امر طبيعي است. منازعه، رقابت و همكاري، سه ضلع اصلي سياست خارجي است. دولت جديد در برخورد با مسالهي هستهاي بايد تلاش كند منازعه به رقابت و رقابت به همكاري تبديل شود. سوم اين كه تفرقه در داخل وحدت در نظام بينالملل، عامل اصلي عقبنشيني و باخت در بازي بزرگ بينالمللي است. تلاش دولت جديد بايد در جهت معكوس نمودن اين روند باشد؛ يعني ايجاد وحدت داخلي و تفرقه در نظام بينالمللي. چهارم اينكه ايران از ابزارهاي بسياري براي اعمال قدرت ملي برخوردار است. هنر ديپلماسي آن است كه اين عناصر قدرت را در جهت اهداف سياست خارجي و از جمله مسالهي هستهاي بسيج كند. پنجم اينكه ديد مبتني بر عقلانيت، حقوق، سياست، كياست، مذاكره و شجاعت از خصايص اصلي نمايندگان دولت جديد در برخورد با مسالهي هستهاي باشد. ترس و هراس از آنچه در جريان است به هراس بيشتر ميانجامد. بايد پذيرفت با مسالهي بزرگي مواجه هستيم و در مسير حل مساله نبايد ترديد به خرج داد. از مذاكرات نبايد خسته شد، ولي بايد مواظب بود تداوم مذاكرات به گذشت زمان و دفع وقت براي رقيب تبديل نشود. ششم اينكه بايد با طرفهاي مذاكره كننده شفاف بود. اين شفافيت بايد دربارهي آگاهيبخشي به مردم ايران و افكار عمومي جهان نيز صادق باشد. هفتم اينكه به حقوق ملت ايران براي دستيابي به دانش هستهاي اعتقاد داشته باشيم و بر اين حق اصرار ورزيم".