نويسنده در كتاب كوشيده است دو زبان فارسي و عربي را از ديدگاه جامعهشناسي و تاريخ بررسي كند. ضمن آن كه بخشهاي نسبتا مفصلي از كتاب به افرادي در تاريخ اختصاص يافته كه به فارسي يا عربي سخن ميگفتند و در محدودهي فرضي "ايران" ميزيستند. قصد نويسنده از اين كار آن بوده تا دايرهي گستردگي هر زبان در جاها و زمانهاي گوناگون تعيين گردد. وي معتقد است كه از زبان دري در سدههاي 1 و 2 قمري مداركي در دست است كه نشان ميدهد فارسي دري، بيش از آن چه خاورشناسان پنداشتهاند، رواج و اعتبار داشته است، همچنين در دو سدهي نخست، زبان عربي در ايران، از يك سو گويشهاي قبايل بود كه به ظاهر، ايرانيان هيچ علاقه و گرايشي به آنها نداشتند و از سوي ديگر، همان زبان رسمي فصيحي بود كه در ديوانهاي دولتي و ميان اشراف و اعيان عرب نژاد بسياري از موالي معمول بود. نويسنده در اين خصوص روايتهاي متعددي را ذكر ميكند. وي بر اين باور است كه از اواخر سدهي 2 قمري، ايرانيان بيشماري رو به زبان و ادب عربي نهادند، چندان كه عربي بر همهي فضاهاي درون اجتماعي سايه افكند. ضمن آن كه او خاطرنشان ميكند در چنين اوضاعي، فراگير بودن عربي، با فارسي زبان بودن تودهي ايرانيان و بروز ناگهاني شعر و نثر فارسي تعارض آشكار دارد. نويسنده علاوه بر ذكر اين نكته كه تاثير زبان عربي بر زبان فارسي پديدهاي كاملا شناخته شده است، از طرفي شعر، قالب شعر، مضامين شاعرانهي فارسي، ضربالمثلهاي ايراني و موضوعهاي ديگري از اين دست، بر شعر عربي شرقي تاثير نسبتا گستردهاي داشته كه از اواخر سدهي 4 قمري آغاز شده و در سدهي 6 قمري پايان پذيرفته است (جز در موارد پراكنده و استثنايي). در كشاكش ميان عربي و فارسي، بسياري براي حفظ فارسي كوشيدند. تودههاي مردم همزبان و همسنتهاي خود را پاس ميداشتند و به همين سبب ارباب قلم را واميداشتند كه به زبانشان عنايت ورزند. از سوي ديگر بسياري از ايرانيان كه عمدتا دانشور بودند، با فارسي و سنتهاي ايراني ستيز كردند و زباني جز عربي، و سنتي جز سنت مسلماني نخواستند. در اين جا، موضوع "هويت" با چهرههاي بسيار گونهگون آشكار ميشود و نشان ميدهد كه دربارهي "مليت" و "ايرانيت" و "هويت" بايد بيشتر انديشيد و راههاي تازهتري پيشنهاد كرد.