موضوع كتاب حاضر بررسي رفتار سياسي اپوزيسيون در ايران با عنايت به ساختار قدرت سياسي پهلوي دوم است. بدين منظور نويسنده در فصل اول به تجزيه و تحليل تئوريك رفتار سياسي ميپردازد، همچنين مفاهيم و مصاديق تئوريك رفتار سياسي و ريشههاي آن را روشن ميسازد. مولف در فصل دوم پس از اشارهاي به ساختار سياسي قدرت، رفتارهاي سياسي و اپوزيسيون از 1320 تا 1332 را در دو طيف رفتار سياسي مسالمتآميز و رفتار سياسي خشونتآميز ارزيابي ميكند. فصل سوم با حفظ تقسيمبندي موضوعي فصل قبل، دورهي زماني 1332 تا 1342 را دربرميگيرد و به همين ترتيب در فصل چهارم مقطع زماني 1342 تا 1357 بررسي شده است. در فصل پنجم نويسنده به تحليل ناكامي يا كاميابي جريانهاي سياسي در دوران مورد نظر پرداخته و نتيجهگيري ميكند كه: 1- ويژگي مشخص قدرت سياسي در دورهي پهلوي، ماهيت استبدادي آن است. 2- اين الگوي قدرت سياسي، فرهنگ سياسي" تابعيت" را درپيداشته است. 3- در قالب فرهنگ سياسي تابعيت، رفتارهاي سياسي افراد تركيبي از فرصتطلبي، انفعال، كنارهگيري و اعتراض سرپوشيده و ترس بوده است. 4- در دههي 1320 گرايشهاي ناسيوناليستي، به ويژه بر رفتار سياسي اپوزيسيون تاثير گذاشت، هرچند با نيروي مذهبي نيز تقويت ميشد و امتزاجي از دين و ناسيوناليسم پديد آمد، 5- از دهه 1340 با بازشدن فضاي سياسي، رفتارهاي سياسي از ماهيتي ايدئولوژيك برخوردار بودند. در اين دوره به ميزاني كه دولت ضعيف ميشد، فعاليتهاي مسالمتآميز شكل ميگرفت و به موازات شدت عمل دولت و افزايش شيوه استبداي رژيم، مبارزات مسلحانه و غيرعلني نيز شدت ميگرفت.