نويسنده در كتاب با طرح نظريههاي عين القضات همداني در گسترهاي از مسائل، ابتدا گزارشي از نيروهاي سياسي عقلاني عامل زمان او ميآورد؛ سپس زندگي و احوال و آثار او را بررسي ميكند. وي ميگويد: "عينالقضات (492-525) مخلوق اين قرن، سرشار از انرژي و نيرويي بود كه از امكانات و موانع باطني عصرش نشات ميگرفت. او صاحب صلاحيت فكري و قدرت نگارشي متوني بوده كه سياست زمانش وجوه مشتركي داشت. او به فلسفه تسلط يافت، ولي عقلگرايي فلسفه را مردود دانست. در فقه استاد شد، به قضاوت پرداخت و بعد با تاويلاتي، انحصارگرايي شرعي زمانش را تقبيح كرد. او به تمايلات و رسوم تصوف زمانش پيوست، و از آموزههاي "عشق الاهي يا تصوف مستانه" بهرهاي تمام و كمال برد. با دستآوردهاي عقلاني، يا دانش قضايي صرفي كه ريشه در قدرتطلبي داشتند، به ستيز برخاست.