مجموعهي حاضر، مشتمل است بر قطعاتي ادبي كه ضمن برخورداري از تشبيهات و استعارات، دربرگيرندهي حالات دروني نويسنده و مسائل متفرقهي ديگر است. وي در اين قطعات، انساني است پريشانحال كه از لحاظ روانشناختي در جست و جوي پناهگاهي است تا روح خود را آرامش بخشد. او از اين پريشانحالي به چهار تكيهگاه رواني و عاطفي دست يافته كه به آنها روي ميآورد؛ ذات باريتعالي، پيامبر (ص)، مادر، و حريم امن خانهي پدري. در بخشي از كتاب آمده است: "من بيتو، آينهاي تنهايم. تو سكوت پر از صدايي و من زمزمهام. من با اشكهايم، شعلهي اندوه را خاموش ميكنم. من مسافر جادهي آبي عشقم. خداوندا! تو تك ستارهاي هستي كه در قلبم ميدرخشي. قلبم بهترين خزانهي رازهاست. ديگر، كلمات بيهوده را به بازي نميگيرم و در حريم واژههاي صميمي وارد ميشوم و تو را فرياد ميزنم تا بيداري عايدم گردد و قناري اشتياق نغمهسرايي آغاز كند".