اين كتاب در قالب هفت مقاله، حاصل ميزگردي است كه در سال 1996 با هدف مقابلهي دو مكتب مهم فلسفي قرن بيستم يعني ديكانستراكشن (واگرايي) و پراگماتيسم (عملگرايي) با حضور نمايندگان اصلي اين دو مكتب، به نگارش درآمده است. در اين ميزگرد، ريچارد رورتي ـ يكي از نمايندگان مكتب اصالت عمل جديد (نئوپراگماتيسم) ـ و "ژاك دريدا" ـ فيلسوف برجستهي واسازي يا ساختشكني ـ نظرات خود را مطرح كردهاند. همچنين نظريهپردازاني چون "سايمون كريچلي" و "ارستو لاكلائو" كوشيدهاند رهيافت واسازي را در امتداد خطوطي نسبتا متفاوت به پيش ببرند. كريچلي سعي دارد اين رهيافت را با تاثير از آراي لونياس يعني تجربهي اخلاقي مواجهه با ديگري مطرح كند و لاكلائو كه ميخواهد واسازي را با منطق هژموني پيوند دهد. براي نمونه در مقالهي نخست كتاب با عنوان "واسازي، عملگرايي و سياست دموكراسي/ شانتال مونه" آمده است: "دريدا و رورتي يك صدا اين دعويها برماس را رد ميكنند كه بين عام باوري، عقلگرايي و دموكراسي مدرن پيوندي ضروري هست و دموكراسي مبتني بر قانون اساسي، نمايانگر برههاي مهم در روند اكتشاف عقل است كه با صورتهاي جهان روا يا عام باورانهي قانون و اخلاق، پيوند خورده است. دريدا و رورتي هر دو منكر در دسترس بودن نقطهي ارشميدس ـ نظير عقل هستند كه بتواند امكان شيوهاي استدلال و احتجاج را تضمين كند كه فراتر از شرايط خاصي كه در آن اظهار ميگردد جاي گيرد. با اين همه نقد ايشان بر عقلگرايي و عام باوري، خللي در تعهد عميقشان به دفاع از جنبهي سياسي تفكر روشنگري كه همانا پروژهي گسترش دموكراسي باشد، ايجاد نميكند".