نويسنده در اين داستان، دغدغهي خاطر خويش را دربارهي وضعيت انسان مدرن در دنياي فرامدرن آينده نشان داده است. وي آيندهاي را پيشبيني ميكند كه انسان حتي به انسان بودن خويش به ديدهي ترديد مينگرد. در عين حال شخصيتهاي او از هرآنچه غير انساني است ـ كه مظهر خوشايند آن وجود آدمهاي مصنوعي است ـ نفرت دارند و به عكس، آدم مصنوعيهاي او به بروز احساسات و عواطف و كسب خصلتهاي انساني گرايش دارند و اين ستايش اوست از مقام انسان.