داستان حاضر، شرح حال "ديهگو دلاوگا" است و اين كه چگونه او به زوروي افسانهاي بدل شد. او كه در اواخر قرن هجدهم در جنوب كاليفرنيا متولد شد، زادهي دو دنياي متفاوت است؛ پدرش يك نظامي اشرافزاده و مادرش، جنگجويي از قبيلهي "شوشون". او در كودكي نظارهگر ظلم و بيعدالتي وحشيانهاي ميشود كه مهاجمان اروپايي به بوميان قارهي آمريكا روا ميدارند و همانجاست كه براي اولينبار نسبت به ريشههاي آبا و اجداديش تضادي دروني را حس ميكند. ديهگو در شانزدهسالگي براي كسب دانش روز اروپا راهي بارسلونا ميشود. در فاصلهي ميان كاليفرنيا تا بارسلونا، كه در واقع حد فاصل دنياي جديد و قديم است، شخصيت "زورو" شكل ميگيرد، قهرمان برجستهاي متولد ميشود و افسانه آغاز ميگردد.. به تصريح مترجم: "حس ماجراجويي و ذات عدالت طلبي زورو به گونهاي است كه در پارهاي اوقات اعتماد به نفسش را تحسين ميكني و از شجاعتش لذت ميبري و گاه از ضمير متعالي او و در يك كلمه انسانيتش... سرشار ميشوي. او نماد يك خيرخواه و شايد يك انسان آرمانگراست؛ اما چيزي كه اهميت دارد اين است كه رسالت واقعي انسانيت را فرياد ميزند. به مكان و موقعيت بيتفاوت است و مصرانه تعهد انسان دوستانهاش را به پيش ميبرد. در كودكي و بزرگسالي به يك شكل و با يك احساس در مقابل ظلم قد علم ميكند و از آنجا كه سياهي و ستم را به هيچ شكلي برنميتابد، با به خطر انداختن ثروت، موقعيت و حتي جانش عدالت را غنيمت ميبخشد".