كتاب حاضر در آغاز به معرفي نگارنده و آثار وي اختصاص يافته است. در ادامه ديدگاههاي او در خصوص سنت ارسطويي در فلسفه، ارسطوگرايي، و تداوم ارسطوگرايي در قرون وسطي مطرح شده و سپس از فروپاشي پايههاي دين و اخلاق سنتي در عصر روشنگري و مدرنيسم سخن رفته است. ويژگيهاي اخلاق و سياست مدرنيته و پيامدهاي آن، نيز مفهوم ليبراليسم و آراي فيلسوفاني چند در اين خصوص اصلاحات نگارنده در ارسطوگرايي و نقد و بررسي روش مك اينتاير از ديگر مباحث كتاب است. در كتاب به نقل از مك اينتاير خاطرنشان گرديده است: "اگر بخواهيم بين استدلالهاي رقيب، داوري كنيم و يكي را برگزينيم چارهاي نداريم جز اين كه به مطالعهي تاريخي دست بزنيم. موضوع اين مطالعات تاريخي اين است كه ببينيم هنگام بروز بحرانهاي معرفتشناختي كدام يك از اين دو نوع استدلال، بهتر از ديگر استدلالهاي از پس اين بحرانها برميآيد و با موفقيت آن را پشت سر ميگذارد و به عبارت ديگر براي دريافتن چرايي برتري عقلي يك نظريه بر نظريهي ديگر به روش فلسفي نياز داريم ولي براي اين كه بتوانيم هريك از دو نظر را به خوبي درك كنيم و ببنيم كه صاحب نظر چگونه آن را پذيرفته است و از آن دفاع ميكند، به روش تاريخي نيازمنديم و بدون مطالعهي اين امر، داوري در باب برتري عقلي اين نظريه بر آن ديگر كاري ناممكن است". به نظر مك اينتاير، تمام فيلسوفان عصر روشنگري تلاش كردند كه عقلانيتي غير ديني و غير غايتانگارانه را جانشين ارسطوگرايي كنند، اما شكست خوردند و در برخي موارد بايد شكست ميخوردند.