در اين مجموعه، ضمن بيان مختصري از زندگي "فدريكو گارسيا لوركا" ـ شاعر اسپانيايي معاصر ـ اشعاري از وي به دو زبان فارسي و اسپانيايي به چاپ رسيده است. به تصريح مترجم: "سايه و ماه و مرگ سه مضمون هميشگي در شعراي لوركاست كه بارها تكرار ميشود، گويي كه او همواره در سايهي ماه و مرگ ميزيسته است.. لوركا شاعر عشق است در زندگي، شاعري تشنهي عطر و خنده، تشنهي ترانههاي نو؛ و شعرش سرشار از شور زندگي. آنجا نيز كه اندوهي آميخته با هراسي ناشناس در شعرش احساس ميشود و تلخي مرگ كودكي خردسال را در نيمروز به تصوير ميكشد، نشان ميدهد كه چهسان به زندگي دلبسته است و چقدر از عجوز مرگ بيزار". افزون بر اين، ترجمهي دو گفتوگو از لوركا در كتاب درج گرديده است؛ نخست بخشي از گفت و گويي كه فليپه مورالس در آوريل سال 1936 ميلادي با لوركا دربارهي شعر و تئاتر انجام داد و سرانجام واپسين گفت و گوي لوركا كه دو ماه پس از مرگش در روزنامهي ال سول منتشر شد و موضوع آن، هنر و شعر، خوشبختي، درك اين جهان و دريافت آن جهان بود؛ گفت و گويي كه به مرگ وي منجر شد. در يكي از قطعات ميخوانيم: ماه دندان مينمايد/ چه پير و غمگين پلك ميزند!/ خشكيده است بستر جويبارها،/ سبزه در كشتزارها نميرويد/ خشك و خميدهاند درختان/ بيبرگ و بي آشيان/ عجوز مرگ، چروكيده چهره و تكيده دست/ ميگذرد از ميان بيد مجنون/ با همرهاني عجيب/....