اين كتاب حاوي آموزههايي است دربارهي معرفت "تولتكي" ـ به مثابهي طريقت زندگاني كه قابليت حصول سريع شادكامي و عشق، مشخصهي آن است. گفتني است تولتكها هزاران سال پيش در سراسر مكزيك به منزلهي "زنان و مردان معرفت" شناخته شده بودند كه در واقع دانشمندان و هنرمنداني بودند كه جامعهاي را شكل دادند تا معرفت معنوي و تمرينات باستانيان را كشف و حفظ كنند، آنان در مقام استادان (ناوالها) و كارآموزان در "تئوتي واكان"، شهر باستاني اهرام، در بيرون از مكزيكوسيتي گرد آمدند كه همگاني شناخته شده است كه از نظر آنان انسان، خدا ميشود. در بخشي از اين آموزهها، نگارنده، نگاهي ميافكند بر داستان آدم و حوا. به تصريح وي: "داستان آدم و حوا شرح ميدهد كه چگونه بشريت از روياي بهشت به روياي جهنم سقوط ميكند. به ما ميگويد چگونه ما اينطور شديم كه حالا هستيم. داستان معمولا ميگويد كه ما فقط يك گاز به سيب زديم، اما اين مطلب حقيقت ندارد. فكر ميكنم كه ما تمام ميوهي درخت را خورديم و ما از فرط دروغها و زهر عاطفي بيمار شديم. ما ديگر در بهشت، زندگي نميكرديم، زيرا دروغها جايي در بهشت ندارند. اينطور شد كه انسانها بهشت را از دست دادند: ما روياي دروغها را ميبينيم. روياي كاملي از بشريت، فرديت و جماعت بر مبناي دروغها ميآفرينيم".