كتابي كه اينك ترجمهي آن عرضه ميشود، دورهاي از تاريخ انديشهي سياسي اسلام است كه از عصر پيامبر تا عصر بنيادگرايي (2000 - 622 ميلادي) را دربرميگيرد. گفتني است اسلام به منزلهي ديني مصمم به فتح آغاز شد كه سياست و دولت جزيي از آن را تشكيل ميداد، اما از حدود سال 850 ميلادي جدايي ميان دين و سياست رخ نمود كه اين ويژگي بيشتر مشخصهي دوران عثمانيان بود. اين در حالي است كه در آرمان پيامبر وخليفه، قدرت و علم واقعي در كنار هم قرار داشت. دومين ويژگي تاريخ انديشهي سياسي اسلام، جدال مداوم ميان نوقبيلهگرايان و طرفداران سلطنت موروثي است كه تا به امروز ميان علما و سلطان ادامه يافته است. نوقبيلهگرايي در اين تعريف تاكيدي است بر روابط شخصي از جمله روابط دخيل در انتقال علم و بصيرت دين، اعتقاد به مسئوليت و ارزش دستيابي به تئوري انفرادي و روايي علم. اين تفكر بيش از هرچيز عامل افتراق انديشهي سياسي اسلامي از انديشهي سياسي اروپايي بود. در انديشهي اقتدار سياسي، صريحا سكولار نميتوانست دوامي داشته باشد، زيرا از زبان سياسي به وسيلهي علم دين تعيين شده بود. ادامهي اين تفكر تا شروع قرن يازدهم، بر اثر عواملي چند به اعتقاد به جادو، روياء نجوم و عرفان صوفيه منجر شد كه نگارنده اين عوامل را به منزلهي عواملي ميداند كه مانع مشمول شدن اسلام ذيل فرآيند سكولاريزاسيون شد. يعني مفاهيم و احكام دين به معادلهاي سكولار آن كه در آثار آكونياس، لاك، روسو و ديگران در اروپا تبديل نشد. در بخش پاياني كتاب، نگارنده ضمن پاسخ به اين سوال كه امروزه انديشهي سياسي اسلام چه چيزي براي عرضه دارد؟ خاطرنشان ميسازد: "اول در اندرزنامههاي خود، سنت اخلاق احتياطآميز، واقعگرايي سياسي و تبحر در مديريت را طرح مينمايد كه به زمان ابن مقفع بازميگردد. دوم مفهوم ميزان (ترازو) يا اعتدال را به منزلهي راهنماي محاسبهي خردگرايانه در امور عملي در مقابل ما مينهد".