"محور اصلي كتاب، بحث درباره تحول كيفي مفهوم قدرت در پرتو چرخش بنيادين در حوزه فلسفي قرن بيستم است كه زبان و زندگي روزمره را در كانون خود جاي داده و به دو مفروضه بنيادين اتكا دارد1 :ـ معرفت فلسفي به مثابه آشكار كننده بنياديترين صور دانايي نسبتي پيچيده با تجربه و صور متنوع آگاهي بشري دارد2 .ـ ميتوان دانايي و آگاهيهاي بشري را برحسب چرخش مدام يا گسست در صور بنيادي دانايي مورد علاقه قرارداد ."نويسنده در اين كتاب، نشان ميدهد كه براي فهم مفهوم قدرت، بايد مولفههاي مهم فكر فلسفي دوران متاخر، يعني زبان و زندگي روزمره را بررسي نمود و تحولات مطرح شده در اين زمينه را نزد متفكراني چون، "هايدگر "و "ويتگنشتاين "و بازتاب آن را نزد انديشمنداني چون "فوكو "پيگيري كرد .عناوين بخشهاي اصلي كتاب بدين قرار است" :نظريه كلاسيك قدرت مدرن (ديدگاه هابز در زمينه قدرت)"، "گفتمان فلسفي معاصر، سوژه، زبان، زندگي روزمره (فلسفه تحليلي، فلسفه قارهاي :ساختار سوژه ;اپيستمولوژي تا آنتالوژي) "و "گفتمان سياسي معاصر، قدرت، زبان، زندگي روزمره (سوبژكتيويته و سلطه، فوكو، سوبژكتيويته و قدرت) ."