نگارنده در آغاز اين مجموعه دربارهي دنياي شگفتانگيز افسانهها و كاركردهاي چندسويهي آنها، سخن ميراند. به تصريح وي: "افسانهها بعدي جهاني و فرازماني و فرامكاني دارند. افسانهها بيانگر روحيات جمعي و فردي جامعهاي است كه از آن برآمده و شاخ و برگ يافتهاند. در افسانه، قهرمانان قصه يا خوب هستند يا بد. بينابيني وجود ندارد و اين بيانگر نگرش مطلقنگري ماست. افسانهها از منظر روانشناسي فردي و جمع، تاريخ آرماني انسانهايي است كه در عالم واقعيت، بدان دست نيافتند، اما آرزوي داشتن و يا حداقل نزديك شدن به آن را داشتهاند. آرمانها و حوادثي كه گاه چندان هم خوشايند نيست. بيشترين تاثير افسانهها در ادبيات است و غالب افسانههاي ملل در دامان شعر باليدهاند. افسانهها به ادبيات غنا ميبخشد و آن را جذاب و شيرين و ماندگار ميكند". سپس افسانههايي را كه پراكندگي آنها محدودهي شهرستان نور و رويان (علمده سابق) است، بازگو ميكند كه برخي از آنها عبارت است از: حماسهي آرش، ضامن آهو، خروس ناقلا، زن فداكار، غول و سهراب، و نذر عبدالله. براي نمونه در "خروس ناقلا" به مكر روباه براي به دام انداختن خروس اشاره ميشود. بدينترتيب كه خروس به هنگام سحر، بالاي درختي، آواز ميخواند در اين حال روباه به او ميگويد كه بيا پايين تا با هم نماز بخوانيم. خروس كه سگي را از دور مشاهده ميكند، به روباه ميگويد كه سگ را هم بيدار كن تا همگي با هم نماز بخوانيم و در اين حال روباه پا به فرار ميگذارد.