در كتاب خاطرنشان شده است: "كار و خانواده، دو نهاد مهم اجتماعي براي فرد و جامعهاند و به گونهاي كه حفظ نظم و ثبات اجتماعي و سلامت عمومي فرد، با عملكرد موزون و كارآمد اين دو نهاد مرتبط است. اين امر در جامعهي نو كه تا حدودي امكان گسترش نظام نقشهاي اجتماعي براي هريك از اعضاي جامعه فراهم است و الزامات ساختار اجتماعي و علايق رشد شخصي، بهرهمندي از مزايا و فوايد انباشت نقش ميباشد. واقعيتي اجتنابناپذير محسوب ميشود. بر اين اساس نگارنده در اين كتاب درصدد است ضمن بررسي رويكردها و الگوهاي نظري، با استناد به نتايج يك پژوهش كاربردي شرايط و زمينههاي متضمن تعادل و توازن حيات شغلي و زندگي خانوادگي افراد در جامعهي امروز ايران به تفصيل تبيين كند و در هر مورد توصيهها و راهكارهاي اجرايي مطرح نمايد. براين اساس اثر حاضر در جست و جوي شناخت و حل معضلات زنان و مرداني است كه در تلاش براي تركيب نقشها و تثبيت هويت خود به كار و خانواده اهميت ميدهند. در فصلهاي آغازين كتاب مباحث نظري از دو زاويهي متفاوت مطرح شده است. بخش اول رويكرد كميابي نقش با تاكيد بر نظريه فشار نقش ويليام گود و نظريهي مجموعه نقش مرتون. و بخش دوم نظريهي انباشتگي نقش با تاكيد بر نظريهي سام پيامبر و نظريهي توازن نقش ماركز. در ادامه الگوهاي متقابل كار ـ غيركار مطرح شود و ديدگاهها و نتايج بررسيهاي محققاني نظير گربن هاوس و بيوتل، دوكسبري و هينگنز، فران راسل و كوپر، كوك وروسوگانك و تلپا و ديگران مرور شده است در فصل پاياني نيز يافتهها و نتايج پژوهش و راهكارهاي بيان شده است. به تصريح كتاب: براساس بررسي نتايج حاصل از آزمون فرضيهها و مدل تحليلي برخي نتايج اخذ شده عبارتاند از: 1- يافتهها نشان ميدهند عليرغم آن كه انتظارات نقش كاري با تعارض كار ـ خانواده و ابعاد آن در بين زنان هيچ رابطهاي را نشان نميدهد اما بيشترين تاثير را بر تعارض كار ـ خانواده مردان داشته و در ارتباط با هريك از ابعاد تعارض جزء متغيرهاي تاثيرگذار است. 2- براي تعارض كار خانواده زنان و هريك از دو بعد آن، عاملي كه بيشترين تاثير را بر كاهش تعارض دارد عامل حمايت اجتماعي از خانواده است. در حالي كه اين متغير نه فقط بر تعارض كلي مردان و تعارض خانواده با كار آن كمترين تاثير را داده بلكه اصولا با تعارض كار با خانوادهي آنها رابطهي معنيداري ندارد.اين امر بدان معني است كه براي كاهش تعارض زنان بايد بر عامل حمايت اجتماعي از خانواده متمركز بود، در حالي كه ميبايست براي كاهش تعارض مردان به اين عامل كمتر توجه نمود درمقابل بر تعارض كار با خانواده مردان بيشترين متغير تاثيرگذار حمايت اجتماعي از كار است. اين متغير بر بعد ديگر تعارض مردان و نيز تعارض كار ـ خانواده آنان به ترتيب پس از انتظارات نقش خانوادگي و كاري بيشترين تاثير را دارد. 3- كنترل كار با تعارض خانواده با كار مردان و زنان هيچيك رابطهي معنيداري ندارد اما هم بر تعارض كلي و هم دو بعد ديگر تعارض در هر گروه تاثيرگذار است با اين تفاوت كه گروه زنان اين متغير كمترين تاثير را دارد اما در بين مردان و در رابطه با تعارض كار با خانواده پس از متغيرحمايت اجتماعي از كار و تعارض كلي پس از انتظارات كاري و حمايت اجتماعي از كار بيشترين تاثير را دارد. 4- درگيري خانوادگي نه با تعارض كار خانواده و به ابعاد آن در هيچيك از دو گروه زنان و مردان رابطهي معنيداري ندارد، بنابراين و به طور كلي ميتوان از استناد به اين عامل براي كاهش تعارض صرفنظر كرد.