در دهمين شمارگان از اين مجموعه، نگارنده به پرسشهايي در خصوص هنر ديني، پاسخ ميگويد. به تصريح وي: "وقتي از چيستي هنر ديني سئوال ميگردد و از مرز ميان هنر ديني و هنر غيرديني پرسيده ميشود، بلافاصله كساني كه با اين مقوله مخالفند، مسألهي ديگري را مطرح ميكنند كه از بسياري از جهات، مورد تأمل و غيرقابل انكار است و اين كه آيا هنر ديني به تأثيري كه ميگذارد ديني ميشود يا به منشأ؟ اگر از منشأ هنر سئوال ميگردد به سادگي ميتوان به چند حوزهي انديشهاي و انساني و آن چه در حيطهي روح و ذهن و تخيل انسان، شكل ميگيرد اشاره كرد و به برخي از سئوالاتي كه قابل تأمل هستند پاسخ داد. يكي از سئوالات اين است كه اگر به منشأ هنر توجه شود چه چيزي هنر ميشود و در كجاي ذهن و روح هنرمند شكل گرفته و چگونه متولد ميشود؟ در يك جمعبندي ميتوان گفت كه در مرحلهي اول، اساس هنر بر خلاقيت است و اگر خلاقيت از هنر گرفته شود، چيزي از هنر باقي نميماند. مرحلهي دوم بحث زيباييشناختي و تمايل به خلق زيبايي است. در واقع حيوانات در بسياري از ويژگيها جز در حيطهي خلاقيت و زيباييشناختي كه حد فاصل معنادار انسان و حيوانات است، با يكديگر مشتركند. اين مسأله دربارهي خلاقيت و احساس زيباييشناختي، مرزي است كه انسان را از حيوانات ديگر جدا ميكند. مورد ديگري كه در منشأ هنر وجود دارد، اين است كه در عالم هنر، تعقل و محاسبه هم حضور دارد و هم ندارد. مورد ديگري در درون اثر هنري تخيل است. اين وجه از آن جا كه به منشأ آن بازميگردد، اساس كار خلاقيت هنري است. هرچند اصالت همچنان با همان قوهي خلاقه است. بنابراين اگر به منشأ هنر بازگرديم و بر آن باشيم كه اين ويژگيها يعني خلاقيت، تعقل و زيباييشناختي را معادلسازي كنيم، به سادگي ميتوان دريافت كه اين منظر در خود باري تعالي وجود دارد. در نتيجه از اين منظر، هنر به منشأ خود بازميگردد".