در جلد چهارم از مجموعهي حاضر، نگارنده با بهرهگيري از تعاريف صاحبنظران نقد هنري را تفسير و وجه اشتراك بين نظريهها و حتي مكاتب نقد هنري، به ويژه در دوران معاصر را بررسي ميكند. وي با بسط و تحليل تعاريف و نظريهها به آسيبشناسي نقد هنري پرداخته و بيان ميكند: "از آن جايي كه تفسير و تحليل آثار هنري به موارد مختلفي از جمله ايدئولوژي مفسران و منتقدان آنها بستگي دارد، در نتيجه در فضايي نسبي قابل دريافتند. بنابراين، همواره تفسير و تحليل هنري يك اثر، آخرين و كاملترين نقد آن اثر نيست. بلكه هر تفسير تحليلي از آن اثر ميتواند فقط يكي از معاني ممكن را نشان دهد". وي همچنين در بخشي از تعاريف نقد مينويسد: "نقد هر اثر، نوعي ترجمه و تفسير است كه با بررسي صورت به ماده تبديل شدهي آن اثر امكانپذير است كه در قالب ساحتار آن اثر متجلي شده است، پرداختن و توجه منتقد به هر بخش از عناصر صورت اثر، از نظر تقدم و تأخر، ترجيحبخشي به بخش ديگر، ناديده گرفتن يا نگرفتن يك يا بخشي از آنها و نوع تحليل و تفسير و برقراري مناسبات ميان آنهاست كه لحن بيان نقد او را شكل ميدهد".