نگارنده بحث خود را با تلاش براي ترسيم روشني از ديدگاههاي تحليلي مختلف در علم سياست و روابط بينالملل، آغاز ميكند. محور بحث فصل دوم، باز تعريف امر سياسي به منظور شناخت ماهيت سياست است. فصل سوم كتاب به بحث ساختار / كارگزاري، اختصاص دارد كه در چارچوب آن راه حلي براي تقابل ساختار / كارگزاري عرضه ميشود. در فصل چهارم از مفهومبندي دگرگوني سياسي بر پايهي زمان، سخن به ميان ميآيد كه همان مسألهي پيوستگي و ناپيوستگي در تحليل سياسي است. قدرت و مجادلات مختلف بر سر مفهومبندي قدرت، موضوع فصل پنجم است. فصل ششم در واقع تلاشي است براي پاسخ دادن به اين پرسش كه جايگاه امر گفتماني و امر ذهني در تحليل سياسي چيست. "چالش پستمدرنيسم"، عنوان فصل هفتم كتاب است كه به بررسي موضع پست مدرنيسم نسبت به تحليل سياسي، اختصاص يافته است. در بخش نتيجهگيري نيز نگارنده ميكوشد نشان دهد كه چگونه ميتوان يك تحليل سياسي انتقادي فارغ از كاستيها و تناقضات موجود در تحليلهاي سياسي معمول، عرضه كرد.