اين كتاب به بررسي مواضع فرهنگي، سياسي، و اعتقادي روشنفكران سكولار، در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي اختصاص دارد. به تصريح نگارنده: "روشنفكري در اين دوره، شديدا بر صبغهي پوزيتيويستي خود تاكيد ميورزد و گرايش نئوليبرال، غلبهاي تمامعيار بر تمامي عرصهها و شاخههاي حيات فرهنگي، سياسي، ادبي، و هنر اين جريان پيدا ميكند، روشنفكران ايران در اين دوره با تكيه بر گرايش نئوليبرال به ستيز با تفكر اصيل اسلامي، ولايت فقيه و اصول و ارزشهاي انقلاب اسلامي ميپردازند. شكست و اصول روشنفكران لائيك، چپگرا و ماركسيست در سال 1360 و آشكارتر شدن تلاش بيحاصل شبه روشنفكران پيشين عليه مقدسات، ارزشها، و سنتهاي ملي و مذهبي مردم، بسياري از جريانهاي شبه روشنفكري را به سمت مخالفت و مبارزهاي نه چندان آشكار عليه اعتقادات ديني و آداب و اخلاق مذهبي سوق داد". نگارنده در پايان براي رفع اين مهم، راهكارهايي را پيشنهاد ميكند. از جمله: رفع نقاط مبهم و شفاف كردن اصول و مواد قانوني در خصوص مسائل و پديدههاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، و امنيتي با استفاده از ديدگاهها و نقطهنظرات كارشناسان و دستاندركاران مربوطه؛ پرهيز از برخورد حذفي توام با خشونت و خصومت با مخالفان قانوني و نهادينه كردن فرهنگ تضارب و تعامل افكار و انديشهها؛ و پرهيز متصديان و كارگزاران دولتي، خصوصا روحانيان و مبلغان ديني از دنياطلبي و تجملگرايي و زندگي طاغوتي و غير متعارف و اشرافي كه در بين گروهي از مديران و روحانيان به چشم ميخورد.