در اين كتاب، "لئون دلمون"، مردي كه در كوپهي درجه سهي يك قطار، در طول سفر بيست و دو ساعتهي خود از پاريس به رم، با خيالپردازي و انديشيدن دربارهي گذشته، حال، و برنامههاي آيندهي خويش به كندوكاو در وجدان خويش ميپردازد و همين امر به تغيير پنهاني و تدريجي عقيده و احساس او ميانجامد. به بيان مترجم: "از قصهي آشناي مردي ميانسال كه درگير ماجرايي عاشقانه است و در انتخاب ميان دو زن دستخوش آشفتگي و تردي، و نيز از توصيف خيالانگيز گردشهاي قهرمان داستان در رم رماني پديد آمده است كه بر خلاف اكثر رمانهاي نو، خواندش آسان و دلپذير است... سراسر كتاب به صيغهي دوم شخص نوشته شده و در نتيجه، همذات شدن خواننده با قهرمان كتاب، چنان است كه گويي خود او در اين قطار نشسته و همراه با نوسانهاي آن در انديشههاي خود فرورفته است و رويدادهاي گذشته و حال زندگي خود و برنامههايي را كه براي آينده دارد يك به يك مرور ميكند... برخلاف انتظار، لذتبخشترين تصوري كه به انديشهي قهرمان داستان راهمييابد تصوير اتاق سسيل نيست كه در آنجا، طي اقامت كوتاهش در رم، لحظات خوشي را با او سپري ميكند بلكه تصويرخيابانها، ميدانها، كليساها، و بناهاي تاريخي رم است چنان كه گويي عشق او به سسيل دستاويزي براي بهرهگيري از عشقي بزرگتر، عشق به رم، بوده است. توصيف طولاني و عاشقانهاي از رم ميكند به خوبي آشكار ميسازد كه او روح اين شهر را بيشتر از جسم معشوقهي خود دوست ميدارد. ميتوان گفت كه لئون دلمون عاشق سسيل نيست بلكه دلباختهي رم و گشت و گذاري است كه سسيل امكان آن را در اين شهر برايش فراهم ميآورد. در واقع شخصيتهاي اصلي دگرگوني رم و پاريس هستند. دلموندر ميان همسر و معشوقهاش دو دل نمانده، او در انتخاب ميان پاريس و رم به ترديد افتاده و اين دو دلي ناشي از كشش مرموز و بياختياري است كه نسبت به رم احساس ميكند. در ديگر آثار بوتور نيز با جاذبهي شهرها و مكانها و تاثير آنها بر شخصيتهاي رمان روبهرو ميشويم. بوتور خود از اين ويژگي آگاه است و از آن به "روح مكان" تعبير ميكند. بدين ترتيب، آنچه به نظر ميرسد كه "فضا" يا "محيط" داستان باشد اهميت بيشتري از شخصيتهاي آن مييابد".