نويسنده در كتاب، اسلوب و مهارتهاي گوناگوني را در خصوص درست فكر كردن و ارتباط آن با حوزهي مديريت مطرح ميسازد. بخشي از مباحث كتاب به موضوعات درك و شناخت، قدرشناسي، تعيين جايگاه صحيح امور، رفع سوء تفاهمها و ايجاد بينش و فراست در تفكر اختصاص داده شده است. نگارنده تصريح ميكند: "يكي از جنبههاي آموزش تفكر، نياز به رفع پارهاي سوء تفاهمها و از بين بردن بعضي عادتهاست. به طور مثال، واقعا بايستي از اين تصور كه فكر كردن صرفا عملكرد هوش است دست برداريم و آن را به صورت مهارتي بنگريم كه هر كس ميتواند در وجود خود پرورش دهد. تفكر منفي را در جايگاه درست آن به عنوان جزيي از تفكر قرار دهيم و تفكر خلاق، سازنده و طراح را بر تفكر منفي مقدم داريم... همچنين نقش مهم و عمدهي برداشتهاي خود هنگام فكر كردن را بشناسيم. متوجه باشيم برداشتها چگونه به صورت يك سيستم الگوساز خودسازماندهنده عمل كرده، پيآمدهاي خود را به دنبال ميآورند ... بايستي ارزش كاربردي تفكر رسمي و عامرانه را بشناسيم و صرفا به افكار بيهوده و بدون هدف نپردازيم. در نهايت، ممكن است ترجيح دهيم عادتها، نگرشها و استراتژيهايمان را به صورت طبيعت ثانوي خود درآوريم، اما اين كار فقط با خواستن و آرزو كردن عملي نميشود بلكه ابتدا بايد مراحل رسمي و عامرانه تفكر طي شوند".