پژوهش حاضر با اين فرضيه كه كجا كار فكري افراد تبديل به كار روشنفكري ميشود؟ نگاشته شده است. بر اين اساس فصل نخست كتاب، به توضيح برخي از مباحث، تعريفها و نظريههايي كه در سدهي گذشته دربارهي "روشنفكري" مطرح شده، اختصاص يافته است. نگارنده معتقد است كه هر چند فعاليت پژوهشگراني كه به ياري روشهاي رايج در تاريخ عقايد به تحقيق پرداختهاند از جنبههايي مفيد بوده، اما آنان نتوانستهاند روشن كنند كه كجا و چگونه كار روشنفكري آغاز ميشود؟ نيز براي مسائلي كه در جريان كارشان پيش آمده، نتوانستهاند پاسخهاي دقيق، روشن و بامعنايي فراهم آورند. شماري از آن مسائل بدين قرار است: آيا "روشنفكري" كرداري فردي است يا جمعي؟ آيا پديداري است متعلق به زمانهاي معين يا به هرگونه فعاليت نظاممند نظري يا فرهنگي در دورههاي تاريخي مختلف مربوط ميشود؟ اگر تاريخي باشد آيا خاص (يعني خوانا با مشخصههاي اجتماعي و فرهنگي ويژهي هر جامعه) است، يا بنيادي دارد كه به شكلهاي گوناگون (يا دامنهي تفاوتهاي محدود و قابل تشخيص) ظاهر ميشود؟ آيا ميتوان با اطمينان گفت كه "روشنفكران" يك لايهي تعريف شدهي اجتماعي هستند؟ آيا ميتوان از تاريخ روشنفكري ياد كرد؟ سپس نگارنده در بخش دوم كتاب به ياري تحليل گفتمان (و به طور خاص بحث ميشل فوكو دربارهي گفتمان) به سوال فرضيه پاسخ ميدهد. اين پاسخ بر پايهي تعريفي غير ذات باورانه، موقتي و محدود از كار روشنفكري (تعريفي بر پايه تحليل گفتمان و متوجه جنبههاي عملي و نتيجههاي كار فكري روشنفكري) استوار است.