اين كتاب مشتمل است بر نوشتارهايي ادبي كه با مضمون "غربت"، "تنهايي"، "اندوه"، "عشق" و "حسرت" نگاشته شده است. در بخشي از كتاب آمده است: "ميخواستم وقتي از زمانه ميگذرم حضورت را در پس كوچههاي غريبانهي تقدير حسن كنم. ميخواستم وقتي احساسات مرا طرد ميكند به خاطر شبهاي تنهاييمان با هم اشك بريزيم.... افسوس كه ديگر نميتوانيم انتهاي بودن را بسنجيم.... كاش ميشد وقتي به زمزمههاي غريبانهي احساس ميرسيم به نهايت ماندن اشاره كنيم".