كتاب حاضر، داستاني عاطفي است كه با زباني ساده و بيان جزئيات لازم نگاشته شده است. نويسنده اين داستان را با پرداخت مناسب شخصيتها و توصيف عميقترين احساسات و افكار آنها و همچنين با بيان دقيق جزئيات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهاي كتاب با خود همراه سازد. در داستان ميخوانيم درحاليكه پشت لبم را با دندان ميكندم، با استرس به «پارسا» چشم دوختم. شايد مادر حق داشت، اما به نظرم «پارسا» هم تا حدي محق بود. اگر اين كار را نميكرد، چطور به هم ميرسيديم».